اما يادتان باشد که به شعر ، به آواز ، به ليلاهايتان ، به روياهايتان پشت نکنيد ، به فرزندانتان ياد بدهيد براي سرزمينشان براي امروز و فرداها فرزندي از جنس « شعر و باران » باشند به دست باد و آفتاب ميسپارمتان تا فردايي نه چندان دور درس عشق و صداقت را براي سرزمينمان مترنم شويد .

رفيق ، همبازي و معلم دوران کودکيتان-فرزاد کمانگر - زندان رجايي شهر کرج-86/12/9

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

فرزاد، برادرم؛ فرزاد


شما همه ی فعالان حقوق بشر می خواهم رویتان بالا بیاورم، روی خودم قبل از شما.
نباید این روز می آمد، روز محک زدن من، روز محک خوردن ِ ما. روزهای بیشماری که آرزو میکردم این روز نیاید، تا نبینم که می توان هنوز مثل روزهای گذشته زندگی کرد، مثل سگ؛ و هیچ نگفت.
عقم می گیرد.
نشسته ام اینجا، روبروی صفحه ی باز ِ گودر؛ هیچ خیالم هم نیست که ممکن است چه اتفاقی افتاده باشد؛ خبر مرگ ِ تو را می بینم. روزی را می بینم که عزیز ترینِ عزیز هایمان هم می روند و ما همچنان پلک می زنیم. می دانم، باز همه مان چند خطی خواهیم نوشت و بی خیال، روز را به فردا می سپاریم. لعنت به ما، لعنت به من.
اگر غصه داشتم، اگر ناراحت بودم می توانستم برایت شعر بنویسم فرزاد، برادرم. اما الان فقط خشم است، از خودم، از ما، از بی شرفی ِ آن ها.
فقط می پرسم اگر فرزاد مشارکتی بود، باز هم این همه خفه خون می گرفتید؟
دیگر نمی خواهم جنبش بی خشونتتان را.


پیشنهاد می کنم روز 19 اردیبهشت را روز "نه، به اعدام" نامگذاری کنیم، تا نام فرزاد؛ شیرین و فرهاد جاودانه بماند.


۲ نظر:

  1. اینک زمان رفتن است !
    هر کدام ازما به راه خود می رویم
    من بسوی مرگ
    شما بسوی زندگی
    کدام یک بهتر است
    تنها خدا می داند

    پاسخحذف
  2. حالا هم که دست رو دست گذاشتیم تا اعدامای بعدی و سخنرانیای بعدی!

    پاسخحذف