همه ی دختر بچه های این شهر، که روزهای جمعه در ماشین ِ کرم رنگ پدرهایتان، از خانه ی خاله هایتان برمی گردید. شما را به خدا به پدرتان بگویید از میدان حُر رد نشود. مبادا از پنجره ی کناری سرتان را بالا بگیرید و بخواهید آن مجسمه ی بزرگ ِ خاطره انگیز را ببینید و نباشد. همان مجسمه ای که یاد ِ پدربزرگ بود با شاهنامه ی بزرگِ جلد قرمز روی پایش که بی عینک می خواند و تو را گم می کرد در بیژن و کیخسرو و گردآفرید.
همه ی 28 خردادی های عزیز که شال ِ سبز را بر گردن فردوسی دیدید. اگر روزی از آنجا رد شدید و قامت ِ رشید ِ فردوسی را برجایش ندیدید، یادتان باشد شال ِ سبز ِ میثاق ِ ما هنوز هست. با آن همه ی خاطراتمان را پس خواهیم گرفت.
پ.ن: می خوام این یه سند باشه برای وقتی که کتاب ِ مریمی، شد پرفروشترین کتاب ِ سالها.- تلاقی نگاهها
من نگرفتم. مجسمه فردوسی رو قراره بردارن یا اینکه برداشتن یا اینکه ممکنه خیلی راحت و با پررویی تمام بردارن؟
پاسخحذفهون جوری که خیلی چیزا رو برداشتن
واسه پ.ن ات نمی دونم چی بگم. سنگینه هضمش برام :")
نمی دونم چطوری میشه، اما ممکنه یهو یه روز که داریم از میدون فردوسی رد میشیم ببینیم مجسمهه نیست. ممکنه دیگه؟ نیست؟
پاسخحذفممکنه. لینک خبرش رو الان دیدم.
پاسخحذفhttp://radiozamaneh.biz/news/2010/05/post_13026.html
سرقت! قبلا خونده بودم اینور اونور که مجسمهها رو کشیدن پایین.... اما فک نمیکردم یازده تا شده باشه.
نظرت در مورد واژهی "سرقت" چیه؟
پس قاقارهایم را شادمانه گویم، زین پس
پاسخحذفچون حداقل به این کار آیند، که خاطراتی زنده بماند،
هرچند که خود خوش خاطراتی نباشند.
واژه ی سرقت دراینجا یعنی : ما خریم!
پاسخحذف