آنچه که دیروز نوشتم اگر چه با قصد تایید نوشته ی شادی نبود، اما گویا در ردش هم نبوده. به هر حال بعد از خواندن مطلب اول شادی احساس بدی پیدا نکردم، جز آن که نمی بایست همه را با یک چوب براند و آن احساس را هم به این دلیل داشتم که اطرافم دیده بودم مردانی را که از خیلی ماها فمینیست تر هم بوده اند؛ چه بسا.
اما مطلب اول را به این تعبیر کردم که منظور شادی "همه" مردان نبوده و اگر هم می گوید : "به من نگویید که می توان در ایران پسری تازه به سن بلوغ رسیده بود و بزرگ و بالغ شد، بی آنکه حداقل یک بار به زنان متلک گفت؛" منظورش فرد فرد این آدم ها نیست، منظورش یک کلیت است. مثل اینکه می گوییم ایرانی ها چشمانی سیاه دارند. حالا اگر من امروز این را بگویم فردا باید کلیه ی چشم رنگی های ایران بریزند سرم که تو غلط کردی گفتی؛ ما چشمانمان سیاه نیست و ایرانی هستیم؟ و تو یک احمدی نژاد ِ مخفی هستی؟
البته که قبول دارم آدم ها باید به جایگاه ها و موقعیت هایشان نگاه کنند و حواسشان باشد کجا ایستاده اند و چه می گویند. مثلا اگر احمدی نژاد می رود می گوید در ایران همجنس گرا نداریم با وقتی که همکار کنار دستی من این را بگوید فرق دارد. آن را می گوییم دیکتاتور و این را می گوییم نادان.
به هر حال حرف های مطلب پیشینش برایم قابل توجیه بود و با وجود نقدهایی به آن کلیتش را بالاخره می توانستم یک جورهایی هضم کنم.
اما "آب در خوابگه مورچگان"ش را نمی پذیرم، هیچ سطری از آن را تایید نمی کنم. اگر تا قبل از این نوشته جدال ِ مطلب با مردسالاری بود، اینک که بسیاری از مردان و زنان هم، اعتراض کرده اند - بدون در نظر گرفتن این که اعتراضشان به حق بود یا نه - برگزیدن تیتر تحریک کننده ی آب در خوابگه مورچگان مستقیما همه ی این زنان و مردان را نشانه میگیرد. تقابل انسان ها با مردسالاری را به تقابل زنان با مردان می کشاند و این همان چیزی است که باید از آن گریخت. زیرا نه تنها سوراخ دعایمان این نیست و رودر رو قرار گرفتن زنان و مردان مشکلی را حل نمی کند، اساسا مشکل از اینجا نیست. همه ی ما، چه زنان و چه مردان، همه از مردسالاری خورده ایم، همه مان درگیرش شده ایم، بخش هایی را به راحتی و بخش هایی را به زحمت از خود بیرون کرده ایم و هنوز پاک نشده ایم از این مرضی که در تارو پودمان ریشه دوانده؛ هیچ کداممان.به صراحت هیچ کدام.
من تقابل بین زن و مرد را به هزار دلیل اعتقادی و استراتژیک جایز نمی دانم و فمینیسم رادیکال را دام می دانم برای روزگاری که می گذرانیم. اگر در جامعه ی بهتر و با مردسالاری ِ نحیف تر زندگی می کردیم، آنوقت فمینیست های اکتیویست می توانستند رادیکال هم باشند.
/http://hileft.blogspot.com
پاسخحذفدر وبلاگ ( به سیاهی پرهایم) نوشته با عنوان "انسان؛ لحظه ای قبل از تعیین جنسیت" را که ادامه خواهد داشت دنبال کنید.
اما اینجا که تو قدم گذاشته ای جای خوبی است، و یا میتواند باشد.
پاسخحذفمی گم تو که کارت اینه و خواننده هات هم اکتیو هستند چرا به جای این همه انتقاد یک مبحث نظری آموزشی رو شروع نمی کنی که زن ها دست از سر مقابله بردارند و مردها هم همراه شوند برای اینکه همه ما آدمها از حقوق یکسان برخوردار باشیم؟
پاسخحذف[از لطفتان به وهم سبزرنگ متشکرم...
پاسخحذفاگر همچنان خواننده ی وبلاگید، لطفا آدرس را اصلاح کنید]
به هر حال با نوشته اش(صدر) را می گویم. موافقم. حالا اگر 1درصد آدم درست حسابی پیدا می شوند او تنمی تواند از پدیده ای به این عامی بگذرد که.
پاسخحذف